book1348



داستان موفقیت تیم س

دوستان عزیز، من اعتقاد دارم که شما برای تبدیل شدن به یکنتورکر موفق، به یک خصوصیت مهم نیازمندید،اگر شما مشتاق موفقیت باشید، آنگاه موفق خواهید شد،دیگر ساده تر از این توضیحی وجود ندارد.

اگر شما به تمام جوانبی که در تجارت تان است نگاهی بیندازید، محصولتان، مهارت هایتان، پلنها، ابزار بازاریابی وغیره، همه در درجه دوم قرار دارند،نگرش تان در وهله اول قرار دارد ،اگر شما به اندازه کافی خواهان موفقیت باشید، اگر آتش اشتیاق در قلبتان شعله بکشد، آنگاه شما به موفقیت خواهید رسید.

وقتی که من فعالیتم را در بازاریابی شبکه ای آغاز نمودم، به احتمال زیاد موقعیتم با شرایط حال حاضر شما تفاوت چندانی نداشت. من بصورت پاره وقت کارم را شروع کردم. کار دائمی من تخصص خنثی سازی بمب های زیر آبی در نیروی دریائی ایالات متحده بود.

من به تازگی از جنگ اول خلیج فارس بازگشته بودم. آنطور که به من گفتند، وضعیت جسمی من در شرایط بسیار بدی بوده. من به ایالات متحده بازگردانده شدم، به مرکز نیروی دریائی در مریلند.
به هر حال من این کار را مهیج یافتم. در واقع آنچه من می خواستم یک راه مطمئن برای بدست آوردن درآمدی اساسی بود که همزمان بتواند خدمات با ارزشی به دیگران نیز ارائه دهد. روزی یک ترکیب بسیار جالب از این دو مسئله را در یک آگهی در رومه واشنگتن پست یافتم.

در ابتدا خیلی محتاط بودم. آنچه درباره بازاریابی شبکه ای از فردی که آن آگهی را گذاشته بود شنیدم تقریباً باور نکردنی بود. من با او در خانه اش در حومه شهر مریلند ملاقات کردم. برای شخصی مثل من که از خانواده ای کارگری و از شهری کوچک از ایالت تنسی آمده بودم، چنان تجملاتی باور نکردنی بود. این مرد مسلماً به یک کار حسابی مشغول بود.

در پایان ملاقاتمان، او یک نوار ویدئوئی با عنوان ldquo;نوبت شما برای برنده شدنrdquo; به من داد. من با علاقه آنرا پذیرفتم، هر چند با خجالت به او گفتم که من دستگاه پخش ویدئو برای دیدن این فیلم ندارم. اما من برای آموختن بیشتر درباره بازاریابی شبکه ای بسیار مشتاق بودم، اما در وقت نهاری روز بعد، من وانت باری درب و داغانم را به سمت فروشگاه محلی ناحیه مونتگومری راندم و مستقیم به بخشی که تلویزیون می فروختند رفتم.

مدیر آن قسمت وقتی داستان من را شنید، به من اجازه داد که آن فیلم را در تنها دستگاه پخش ویدئوئی که به تلویزیون متصل بود تماشا کنم. آن دستگاه در حقیقت به تمامی تلویزیون های آن طبقه فروش متصل بود. بنابراین به مدت ۴۵ دقیقه، من بهمراه مدیر، تمامی کارکنانش و چند مشتری و رهگذر به تماشای ldquo;نوبت شما برای برنده شدنrdquo; در تمامی ۲۷ تلویزیون فروشگاه ناحیه مونتگومری شدیم.

داستانی که برای همیشه زندگی مرا تغییر داد

هیچ چیز در آن ویدئو بیش از آنچه در انتها به نمایش درآمد زندگی مرا تحت تأثیر قرار نداد. آن داستان درباره نحوه آموزش کک ها در سیرک بود. اکنون نمی دانم شما چقدر درباره کک ها می دانید، این یک واقعیت حقیقی در طبیعت است که بسیار هم اعجاب انگیز است: کک ها می توانند تا ۳۳ سانتیمتر بپرند، درحدود ۲۰۰ برابر اندازه بدنشان. یعنی یک انسان ۱٫۷ متری بتواند ۳۴ متر بپرد!

اما کک های سیرک نمی توانند ۳۳ سانتیمتر بپرند. آنها حتی وقتی که درپوش را از روی ظرف شیشه ای بر می دارند هم نمی توانند بپرند. چرا؟ چون آنها آموزش داده شده اند که باور کنند نمی توانند به بیرون از ظرف بپرند، اصلاً مهم نیست که چقدر سخت باشد و یا چه مقدار تلاش کنند. این بطور قطع مخالف طبیعت است، اما این واقعیت است.

آموزش دهندگان به سادگی یک درپوش بر روی ظرف قرار می دهند و اجازه می دهند که کک ها سر خود را به آن بکوبند تا زمانی که کک ها متقاعد شوند که پرش بلند تر برای بیرون رفتن از ظرف نتیجه ای جز سردرد ندارد. خب من هرگز با یک کک مصاحبه نکرده ام، اما من به این نتیجه رسیدم که آنها سردرد می گیرند چون اگر ما نیز روی یک ترامپولین می پریدیم و سرمان به سقف می خورد سر درد می گرفتیم.

پایان ویدوئو بسیار خوب ساخته شده بود. اگر شما نخواهید برای کوبیدن سرتان خطر کنید، زخمی نخواهید شد. بگذارید این را به شکل دیگری بگویم. اگر نخواهید برای آزادی خودتان از موقعیت فعلی خطر کنید، هیچ دردی تحمل نخواهید کرد.

ما انسانها دوست داریم به هر قیمتی که شده از درد احتراز جوئیم. این شامل درد های احساسی مانند پس زده شدن و شکست نیز هست. این شامل درد های مالی از قبیل از دست دادن پول نیز می شود. و چون ما خودمان را برای باقی ماندن در اسارت مالی و احساسی (ظرف) آموزش داده ایم، هرگز به خودمان اجازه نمی دهیم که مزایائی که پس از پریدن به خارج از این ظرف بدست می آوریم را تجربه کنیم.

آنچه را در ابتدا گفتم به یاد بیاورید. نگرش مقدم بر هر چیزی قرار دارد و عاملی که موفقیت شما را در بازاریابی شبکه ای تعیین می کند، و در تمام زمینه های دیگر زندگی تان. برای موفقیت، شما باید بخواهید که به بیرون از ظرف بپرید.
حالا به یک مسئله بسیار مهم رسیدیم، پس دقت کنید.

من حدود ۱۰ سال پیش از بازاریابی شبکه ای بازنشسته شدم، اما نه قبل از اینکه میلیون ها دلار درآمد داشته باشم و مجموعه ای بیش از ۵۶۰۰۰ نفر در بیش از ۲۶ کشور بسازم. من همچنان بصورت ممتد یک درآمد مستمر و اساسی از تجارتم در حالی که مدت زیادی است در آن فعالیت نمی کنم دریافت می کنم. توانائی ساختن درآمدی مستمر یکی از مشخصات عالی در بازاریابی شکبه ای است. موقعیت های محدودی می توانند این امکان را در اختیار شما قرار دهند.


بسیار خوب، اعتراف می کنم. زندگی جادویی دارم. به هر چیزی که دست می زنم تبدیل به طلا یا طلای سفید یا prada می شود. سلامت، خوشحال و موفق هستم. بدترین کابوس هر روزم این است که بسیاری از رویاهای مردم به حقیقت می پیوندد. همیشه به همین روال نیست. بیش از ٣٠ سال است که زندگیم رو به نابودی است. واقعاً شرایط بدی دارم. بیمار، غمگین، دل شکسته و ناامید شدم. به هر چیزی که دست می زنم تبدیل به پهن شتر می شود. اگر هر کسی در میان بسیاری از کامیابی ها به پیروزی دست یابد، یکی از آنها من بودم.

بنابراین چه اتفاقی افتاد؟

تنها نکته مهمی که دارای اهمیت زیادی نسبت به چیزهایی دیگری می باشد که تاکنون آموخته ام این است که: به این باور رسیده ام که در ارتباط با هر موردی که در زندگی ام اتفاق می افتد، چه خوب و چه بد و غیر قابل بیان مسئولیت دارم. در واقع به راستی فکر می کنید که کدام یک ترسناک تر است.

بدان معنی است که نمی توانم همسرم را به خاطر عملکردهای بدم سرزنش کنم، نمی توانم همه شکست های کاریم را به گردن اسپانسرها، شریک ، یا وضعیت اقتصادی بیندازم و نمی توانم نداشتن سلامتی و یا مصیبت هایی که از طرف خدا، جهان، تقدیر و شرایط زندگی به وجود می آید را ملامت کنم. در حالی که در ابتدا فکر می کردیم که کاملاً ترسناک است . آن نگرشی شد که در نهایت منجر به آزادی من شد.

زیرا اگر همه آنچه را که در مورد چیزهای بد درست است، پس منطق نشان می دهد که آن باید برای چیزهایی خوب هم درست باشد. معنی آن این است که می توانم خوشحالی، ثروتمند شدن، و رسیدن به موفقیت را نشان داده و افراد با ارزش را در زندگی به سمت خود جذب کنم.

آیا شما واقعاً به آن رسیده اید؟ آیا برده اید که می توانید همه چیزهای خوب را نشان داده و در سلامتی، خوشحالی و رفاه زندگی کنید؟

که از واقعیت هایی که دارای اهمیت می باشد، پی بردن به وجود هستی در این سیاره بود. زیرا آن به دور از تفکرات ذهنی من است که قربانی شرایط زندگی شوم، و تفکر ذهن و باوری به وجود آورم که بتوانم سرنوشتم را در کنترل خود در آورم. هم اکنون این با آنچه که مردم به آن اعتقاد دارند متفاوت است. اما دوباره می گویم که اغلب مردم مریض، بی پول و نادان هستند. آنها احساس می کنند به وسیله خدا، جهان، طبیعت، تقدیر، سرنوشت، شرایط زندگی و دیگر عوامل خارجی قربانی شده اند. اما وقتی احساس می کنید که قربانی این موارد شده اید، این احساس سبب می شود که بسیاری از واقعیت های مهم زندگی را به حساب نیاورده و بر نیروی فکر و اجزای ذهن که مربوط به شرایط زندگی، شخصیت و تقدیر ما می باشد تاثیر می گذارد.

شما شرایط زندگی تان را براساس تفکراتی که دارید به وجود می آورید.

بنابراین این اولین قدمی است که بر روی افکاری که برای شما الویت دارند کار کنید. اما بیشتر از این هم وجود دارد. تا زمانی که افکار شما با اهدافتان ارتباط دارد، نمی توانید رفاه واقعی را که حق مسلم شماست تجربه کنید. نه تنها باید هدف داشته باشید بلکه باید این اهداف را در رأس افکار روزانه تان قرار دهید. باید اهدافتان را با چشمهایی که همیشه به هدف می زند در رأس مهمترین وظایفتان قرار دهید. وقتی این کار را انجام دهید، پس از آن واقعاً افکاری که برای شما در اولویت قرار دارد در کنترل دارید و این تفکر ذهن را برای شما به وجود می آورد.

این تفکر ذهن است که تعیین می کند، چطور در زندگی به موفقیت واقعی دست یابید.

در اینجا این فرایند شبیه چیست:

داشتن اهدافی که به شما در هدایت افکارتان کمک می کند.

اینها اهدافی هستند که تفکر ذهن شما را تعیین می کند.

این تفکرات ذهنی تعیین می کند که چطور واقعاً موفق خواهید شد.

چطور می خواهید به هر موقعیتی که منحصراً افکار شما آن را تعیین می کند، عکس العمل نشان دهید. با دوستم مت پس از بازی فوتبال برای خوردن جوجه سوخاری بیرون رفتم. وقتی به سمت در رفتیم، گفت: <<شما می دونی که چه اتفاقی افتاده؟ شرط می بندم که جوجه ندارن! آن اتفاق برای اولین بار افتاد. ما رفتیم داخل جوجه نداشتند. چطور می تونست. بنابراین چه اتفاقی افتاد؟ رفتیم. من ٣ تکه جوجه برای شام و او هم ٣ تکه جوجه ادویه دار سفارش داد. که البته نداشتند. او به من نگاه کرد و آستین هایش را بالا زد، مثل آینه می گفت، من به شما می گویم>>. اما برای یک بار دیگر، در اینجا نشانه ای است که تفکر ذهن را می رساند. انتظار داشت که چیزهای بدی در زندگی اش اتفاق بیافتد، بنابراین معمولاً آنها اتفاق می افتادند.

من عاشق او هستم، اما او در حدود ٣٠٠ جمله بد هر روز بیان می کرد. همیشه در وسط حرفهایش، صحبتش را قطع می کردم، فریاد می زدم، صبر کن، به چیزهایی که می گویی ادامه نده! او برای دومین بار سکوت می کرد، به آن فکر می کرد و دوباره چیزی شبیه آن می گفت. خوب فکر می کنم که درسته. تغییر تفکر، به شما تصویری از اینکه چگونه در هر روز با موقعیت ها مواجه شوید، می دهد و آن راه شما را در جذب بسیاری چیزها در زندگی تان تغییر می دهد.

بعضی ها دوست دارند به سرعت به موفقیت برسند، تصاویری که به وسیله آن به موفقیت دست می یابند و دیگران مثل مت انتظار بدترین چیزها را در زندگی اشان دارند.

انتظارات شما دیدگاه شما را در مورد هر موقعیتی که در طول روز ١٠٠ ها بار با آن مواجه می شوید تغییر می دهد. این خود به تغییر در عملکردهای شما در هر موقعیتی بر می گردد و هر کدام از آنها که ظاهراً کوچک و ناچیز به نظر برسند آینده شما را تعیین می کنند. اگر شما به ثروت فکر کنید ثروتمند می شوید، و شما پول دارید اگر به پول هم فکر کنید. شما احتمال خواهد داشت که کاری را برای دوری از شکست انجام ندهید. شما فکر خواهید کرد که می خواهید ثروتمند شوید، اما ذهن نیمه آگاه شما تنها به شما می گوید که تلاش بیهوده نکنید (تلاش اضافه نکنید). اگر فکر می کنید که همه چیزهای خوب برای دیگران اتفاق می افتد، هیچ وقت نباید انتظار یک اتفاق خوب را داشته باشید. و وقتی که این اتفاق روی می دهد، آن را تشخیص نخواهید داد، چون منتظر آن نیستید. وقتی مردم بخواهند کارهای خوبی برای شما انجام دهند، نمی پذیرید. آنها ممکن است که چیزهای ساده، مثل رد کردن یک پیشنهاد کاری برای انجام یک پروژه، و یا در سطح وسیعتر، مثل رد کردن یک پیشنهاد عشقی از طرف کسی که به شما علاقه دارد را آشکار کنند.

می توانید بسیاری از فرصت های سرمایه گذاری بزرگ که به سمت تجارت شما سرازیر شده و باعث ثروتمند شدن شما می شود، نپذیرید. نه اینکه از سلامتی شما، یا حتی مقاومت شما از یک ازدواج متعالی حفاظت کند. البته خلاف آن هم درست است.

اگر اعتقاد داشته باشید که سزاوار ثروت و شادی هستید، انتظار اتفاقات خوب را خواهید داشت. و وقتی آنها را انجام دهید، آنها را با سپاس خواهید پذیرفت. این قدرت تلقین به خود است که در ذهن نیمه آگاه شما صورت می گیرد. وقتی شما پرزنت را با فرصتی برای کسب درآمد انجام می دهید شما به احتمال زیاد به آن عمل می کنید. و وقتی شما این شانس را دارید که کارهای بزرگی را بدون ترس و با جرأت انجام دهید، به سمت انجام این کارها می روید. بنابراین این کار شما را مواجه با خرید و فروش می کند. به عبارت دیگر آیا شما اعتقاد دارید که ما غده سرطانی، وحشتناک ترین تصادف رانندگی که برای ما اتفاق افتاده، مردی که عاشق مردن هستند و چیزهای وحشتناک دیگر را آشکار می کند. این ممکنه که یکی از مهمترین سئوالاتی باشد که تاکنون از خود پرسیده اید. زیرا معنی آن تفاوت بین ایجاد سرنوشت و یا گذران زندگی در نومیدی کامل، عکس العمل و مخالفت با داستان ها و هرگز به بدبختی ها پایان ندادن می باشد.

آیا آن بدان معنی است که من فکر می کنم که آرزوهای آگاهانه و نیمه آگاهانه شما مربوط به غده های شما یا تصادف وحشتناک یا فاجعه دیگری می باشد؟ نه، به هر جهت این آگاهانه نیست. اما معتقدم که می توانیم چیزهای بد را برای خود بخواهیم و همینطور اعتقاد دارم که می توانیم شرایط زندگی را با قدرت فکر تغییر دهیم.

در حال حاضر اغلب مردم این را درک نمی کنند. اعتقاد به شانس، سرنوشت، تقدیر، مشیت الهی و عوامل دیگر بسیار آسان است. اگر می توانستیم خداوند را، جهان، اقتصاد و همسران نادان را ملامت کنیم به طور قطع بدبختی های ما را خوشایندتر می کرد. این طور نیست؟ اما بسیاری از واقعیت های مهم که بر نیروی فکر و اعضای ذهن ما تاثیری می گذارد و مربوط به شرایط زندگی، شخصیت و تغییر ما می باشد فراموش کرده ایم. بنابراین نمی توانیم فکر کنیم که شما یا من و یا هر کس دیگری عاشق مرگ و یا مصیبت های وحشتناک دیگر باشد. اما می دانیم که سزاوار آن نیستیم که مورد اجحاف قرار بگیریم. روح شما آنچه را مخفیگاه رازهای ماست جذب می کند یعنی آن چیزی که به آن عشق و همچنین آنچه که به آن ترس می گوییم می باشد! یعنی، می توانید به بزرگترین و والاترین آرزوها، هدف ها و رویاهای خود دست یابید یا در آرزوهای معقول و دست یافتنی خود غرق شوید. بنابراین آن شما را به سمت میلیون ها سئوال هدایت می کند. آیا اعتقاد دارید که روح شما آنچه را که مخفیگاه رازهای شماست به سمت خود جذب می کند؟ آنچه را که به آن عشق و آنچه را که به آن ترس می گوییم؟ آیا فکر می کنید که من خود بی عاطفه، خودخواه، متکبر، خوشبخت، و ثروتمندی هستم که فراموش کرده ام که از کجا آمده ام و شرایط زندگی خاصی را که مانع پیشرفت شما شده است را نمی فهمم؟

چه میزان مسئولیت را برای بدترین چیزهای واقعی که برای شما اتفاق می افتد می پذیرید؟ (آتش سوزی، از دست دادن شغل، تصادف رانندگی، بیماری و جراحت، ترک توزیع کننده جدیدتان).

میزان این مسئولیت که شما به عهده می گیرید بزرگی تفکر ذهن شما را در بر دارد، و این که چطور امکان دارد که به طور نیمه آگاهانه چیزهای بدی را که در زندگی تان اتفاق می افتد بگیرید و آشکار کنید. اگر مثل بیشتر مردم باشید، به میزان زیاد مسئولیت هایی را که در زندگی تان اتفاق می افتد می پذیرید. تفکر خود را قبول دارید، و اینکه افکار شما شخصی و شرایط زندگی شما را به وجود می آورد. اما احتمال دارد چیزهایی مثل این را اضافه کنید، مطمئناً فکر نمی کردید که با آن هیچ چیزی انجام نداده بودم. (جای خالی را پر کنید).

خوب، قصد دارم به شما بگویم که شما بیماری ناعلاج، از دست دادن عشقتان، رسیدن به ورشکستگی، یا صدها مصیبت که ممکن است برای شما اتفاق بیافتد آشکار می کنید. این را می دانم. اما نمی خواستم که ١۵ سال به زندان بروم، اما من در نتیجه اعمالی که انجام داده بودم، آنجا بودم. من نمی خواستم مریض، دل شکسته و نادان باشم اما این طور شد زیرا افکارم بر من غلبه کرد. نمی خواستم که کارم به وسیله ماموران مالیاتی توقیف شود. اما آن نیز نتیجه مستقیم کارهایم بود. و به طور قطع نمی خواستم از کار افتاده شوم، اما حتی آن نتیجه مستقیم برخی تصمیمات و تفکرات ذهن من در آن زمان بود. من این را می دانم که زمانی که من تفکر ذهنم را تغییر دادم، همه زندگی ام تغییر کرد. بنابراین در اینجا جنبه دیگری از این سئوال را مطرح می کنم.

چه میزان مسئولیت برای جالب ترین و عالی ترین چیزهایی که در زندگی تان اتفاق می افتد می پذیرید؟ (پیدا کردن عشق زندگی تان، به دنیا آمدن فرزندانتان، پیشرفتان، سود عالی در سرمایه گذاری و یا چیزهای دیگر).

حال چرا این سوال را می پرسم؟

اگر فکر می کنید همه چیزهای خوب از سرنوشت یا تقدیر خوب می آید به جرأت می توانم بگویم که خداوند شما می تواند بسیاری از چیزهای خوب را از شما بگیرید. حالا قبل از اینکه بسیاری از قشر گرایان (قشری ها) شکایت بنویسند، اجازه بدهید توضیح دهم.

در قالب یک داستان

کشاورزی در مزرعه اش مشغول کار بود که رهگذری با وی سر صحبت را باز کرد. به کشاورز گفت که باید از خدا به خاطر عطای چنین مزرعه زیبایی تشکر کند. کشاورز درمورد اینکه چطور سنگ ها را جابجا و درختان را به خاطر شخم زدن زمین از ریشه می کند صحبت می کردند. نا آشنایان (غریبه ها) می خندیدند و اذیت می کردند و دوباره بیان کردند که چطور خداوند کشاورز را مورد لطف خود قرار داده بود. این کار برای مدتی ادامه داشت، کشاورز با غرور در مورد شرایط بهتری که برای خودش فراهم کرده بودند می گفت و غریبه تکرار می کرد که خداوند لطف خود را شامل حال این کشاورز کرده است. در نهایت کشاورز با عصبانیت فریاد زد: شما باید زمانی را می دیدید که من این زمین را از خدا گرفتم.

در این داستان نکات جالبی نهفته است. اگر به خداوند اعتقاد دارید، برای شما خوشحالم. اما همه قدرت (نیرو) و مسئولیت های خود را نادیده نگیرید. خداوند یا جهان و یا هر نیروهای دیگری که شما به آن اعتقاد دارید. تنها محرک شما برای انجام کارهایتان می باشد و شما را به سمت آنچه که می توانید انجام دهید هدایت می کند. در انتخابتان آزاد هستید. این توانایی را دارید که آنچه را که در رویاهایتان دارید آشکار کنید. اما کوکر می گوید، با هر قدم عبادت کنید.

خداوند به من این توانایی را داده که سافت بال که من را بسیار خوشحال می کند بازی کنم. اما اگر بخواهم در سطح بالا این بازی را انجام دهم، این را می دانم که باید تمرین کنم، آموزش ببینم و ظرافت های این بازی را یاد بگیرم و ورزش های بدنی خودم را بهتر کنم. بنابراین این کار را انجام می دهم.

خداوند به پاوروتی نعمتهای زیبایی داد. اما آیا شما اعتقاد دارید به اینکه او چطور کار می کرد (پاوروتی و نه خداوند) به منظور اصلاح و توسعه این نعمت ها. در حالی که قبول مسئولیت در مورد چیزهای بد در زندگی شما مهم است، قبول مسئولیت در مورد بهترین چیزهایم مهم می باشد. زیرا اگر شما برای چیزهای خوب اعتبار کسب کنید، به این فکر نمی کنید که چطور بیشتر از آن را به وجود آورید. به آن فکر کنید. و به اعتباری فکر کنید که برای آنچه که انجام می دهید به دست می آورید. باید به شما بگویم، فکر نمی کنم که شما یا من و یا هر کس دیگری عاشق مرگ یا مصیبت وحشتناکی باشد.

من یک ارتباط منفی، بلند شدن از آپارتمانم، سرپرستی یک ی، معتاد شدن، به زمین افتادن و یا بیمار شدن را نمی خواهم. اما اعتقاد دارم که همه این چیزها را که تفکرات ذهن من در این زمان به وجود می آورد، می توانم آشکار کنم. پی در پی مدارکی را مبنی بر اینکه بدبخت و بدشانس هستم و اینکه نتوانستم جلوی شکستهایم را بگیرم آشکار می کنم. البته همه آنها پوچ است. من آخرین قربانی این نقشه ها برای ٣٠ سال شده ام. من با گناهانم، احساس عزت نفس پایین و احساس برازنده نبودن، گیج شده ام و داستانی دارم که برای احساس برتر بودن احتیاجات من را برآورده می کند به وسیله مرد ساده: فقیر و پارسایی که با نیروی شیطان و ظلم به مبارزه پرداخت.

بنابراین شما چطور؟ چه نوع طرز تفکری برای دست یابی به نیکبختی (رفاه) دارید؟

شما آغازگر تفکر آزاد، انتقادی و عشق هستید. مالک افکارتان هستید، بنابراین چیز کلیدی را در ذهنتان نگه دارید. دگرگونی و احیاء طرز فکرتان است که به شما اجازه می دهد تا به چیزهایی که خودتان می خواهید برسید. معنی آن این است که شما می توانید به بزرگترین و والاترین آرزوهای خود، هدف ها رویاها یا آرزوهای معقولی که در آن غرق شده اید دست یابید. بنابراین در مورد سئوال مهمی که تاکنون به آن پاسخ نداده اید فکر کنید زیرا این درسی است که چگونه پایه های تجارت بازاریابی شبکه ای را بسازید.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تشکیلات یک فریضه است... داستانک غزل شهدای کرمانشاه و تیپ نبی اکرم ص فاز صدا زینب 1377 زندگی رویایی هنرهای دست یلدا آموزش حرفه ای عکاسی و معرفی کلاس های عکاسی alamdar21